- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
غزل مناجاتی با امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف
عشق از سرای این دل من پا نمی شود مجـنون دلش بجز سوی لیلا نمی شود بالای تخت یوسـف کـنـعـان نـوشـته اند هر یوسفی که یـوسف زهرا نمی شود این زندگی بدون تو تلخ است و بی ثمر بـی روی یــار آب گــوارا نـمـی شـود سـایـه کـجـا و دیـدن تـشـریف آفــتـاب می خـواسـتم بـبـیـنـمـت امـا نمـی شـود دق مرگ كرد بسكه مرا خواند بر خودم آئـیــنـه از كـنــار دلــم پــا نـمـی شــود تعجیل كن و گرنه كه از دست می روم این كارها به صبـر و مـدارا نمی شود هرگـز مـكـن سـوال چرا ما نرفـتـه ایـم هر قـطـره ای كه فـانی دریـا نمی شود بر من مگیر خُرده كه درد فراق دوست جـز با نـگـاه دوسـت مـداوا نمـی شود
: امتیاز
|
غزل مناجاتی با امام زمان (عج)
اين هـفـتـه هم گـذشت تو امـا نـيـامدی خــورشـيـد خـانــوادۀ زهـرا نــيـامـدی از جــادۀ هـمـيـشـۀ چـشـم انـتـظـارهـا ای آخـــريـن مـســافــر دنـيـا نـيـامـدی صبحي كنار جاده تو را منـتـظر شديم «آمـد غـروب، رفت و تو آقـا نيامدی» از لطف بی نهـایـتـت اصلاً بعيد نيست شــايــد كـه آمــدی گــذر ما نـيــامــدی امروزمان كه رفت چه خاكی به سر كنيم آقــای مـن اگــر زَد و فــردا نــيــامدی غيبت بهانه ای است كه پاكيزه تر شويم تـا روبــروی مـان نـشـدی تـا نـيـامـدی
: امتیاز
|
غزل مناجاتی با امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف
وقتی که نیستی تو بهـارم بهـار نیست وقتی که نیستی تو به دلها قرار نیست این روزهای تلخ که بی تو به شب رسند آهـستـه مردن است دگر انتـظار نیست من عصرهای جمعه فقط بغض می کنم باران اشک های من از اخـتیـار نیست تسلیم هجر توست دل شرحه شرحه ام تیـغ فـراق هست و مسـیر فـرار نیست معـلـوم شد از اینکه به یـاد تـو نـیـستم این ناله ها ز دوری تو جز شعار نیست وقـتی پی هر آنچـه بجـز یـار می روم فـرصت برای عـاشـقی با نگـار نیست دنـیـا چـو قـبـلـۀ دل گـم کــرده راه شد آن دل به سوی خیمۀ تو رهسپار نیست یا ایـهالــعـزیـز به مــا هــم تـصـدقــی چیزی میان کــاسۀ این بـد بـیار نیست اصـلاَ تـمـام سـال مـرا فـاطـمـیـه کـن بی نــام مـادر تو مــرا اعــتـبـار نیست مـا را به نـام نـوکر زهـرا شنـاخـتـنـد خیری جزاین طریق در این روزگار نیست
: امتیاز
|
مناجات سال نو با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه
احساس می کنم که نـبـاشی بهـار نیست شعـری میان دفتر این روزگـار نیست معـطوف می شود به شما حس واژه ها آقا خودت بگو مگر این افتخار نیست؟ من با سـروده های همه شرط بسـته ام بـیـتی بـدون نـام شـما مـانـدگـار نیست سـین سلام ســفــرۀ تـحـویل سـال نـو معنای این قـصیده مگر انتظار نیست؟ روزی ظهور میکنی و می رسد بهار اما به ماه و سال و زمان اعتبار نیست تـقـویم هـم به گـفـته ام اقــرار می کـند سوگند میخورد که نـباشی بهـار نیست
: امتیاز
|
غزل مناجاتی با امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف
چه دیده ها که دوخته به در شد و نیامدی چه عمرها ز دوری تو سر شد و نیامدی چه روزها که تا به شب نام تو برده شد به لب چه چشم ها که از غم تو تر شد و نیامدی شنیده بودم از کسی که با بهار می رسی ببـین که از بهـار هم خبـر شد و نیامدی بیا ببین دراین جهان امام خوب ومهربان اسیــر فـتـنـۀ زمـان بشـر شد و نـیامدی تمام غصه ام همین شده که گویم این چنین و امـشـبـم بـدون تو سحـر شد و نیامدی صـبا به یـار آشـنا بگـو که شـاعـر شما ز دوری رخ تو خون جگـر شد و نیامدی ازاین زمانه خسته ام بیا که دل شکسته ام به حق مادری که منـتـظر شد و نیامدی
: امتیاز
|
توسل به امام زمان عجل الله تعالی فرجه
این چـنین بر دلم افـتاد... به امّـید خـدا غم نخور... می رسد امداد به امّید خدا چه قدَر عقده در این سینۀ ما جمع شده عــقــده ها می شـود آزاد به امّـیــد خـدا دل ما که به خــدا تنگ شده، منتظریم تـا که از مـا بکـنـد یـاد بـه امّـیـد خـدا با دعای «فرج» و «ندبۀ» او مـأنوسیم کِی اثـر می کـند «اوراد» به امّید خدا؟ باید از گـنــدم بد بــوی گنه دور شـوم تا شــوم یــار قـلـمــداد به امّـیــد خــدا گِره از کار گِره خورده ی ما باز شود فرصتی می شود ایجاد به امّید خدا... که به دست پـسر فـاطمه بـوسه بـزنیم یک به یک با هـمـه اولاد به امّید خدا خـبـر آمـدنش را همه جـا پخـش کـنـید می رســد لـحـظـۀ مـیـعـاد به امّید خدا منتـقـم می رسد و روز ظهـورش حتماً می شـود فـاطـمـه دلـشـاد به امّـیـد خدا حرم خاکی خـورشید و قـمرهای بقـیع عـاقـبت مـی شــود آبــاد به امّـیــد خـدا مثل مشهد وسط صحن بقیع نصب کنیم دو سـه تا پـنـجـره فــولاد به امّـید خدا لـذتی دارد عجب تا که به ما می گـوید: آفـریـن! دسـت مـریـزاد! به امّـیـد خدا وعـدۀ بعـدی ما «شارع بین الحرمین» دم بگـیـریم همه با «لک لبّیک حسین
: امتیاز
|
توسل به امام زمان (عج)
از تو یک عمر شنیدیم و ندیدیم تو را به وصالـت نرسیـدیم و نـدیـدیم تو را روزی ما فـقـرا شربت وصل تو نبود زهر هجر تو چشیدیم و ندیـدیم تو را شـاید ایـام کهـن سـالی ما جـلـوه کـنی در جـوانـی که دویـدیم و ندیدیم تو را چه قدَر چلّه نشـسـتیم و عــزادار شدیم چه قــدَر شمع خـریدیم و ندیدیم تو را سعی کردیم شبی خـواب ببـینـیم تو را سحر از خواب پریدیم و ندیدیم تو را مـدتی در پی تو رند و نظـر باز شدیم همه را غـیر تو دیـدیـم و ندیدیم تو را فکرکردیم که مشکل سر دلبستگی است از همه جز تو بریـدیم و ندیدیم تو را لا اقل کـاش دم خـیـمۀ تو جـان بدهـیم تا بگـوئـیم: رسیـدیـم و نـدیـدیـم تو را
: امتیاز
|
غزل مناجاتی با امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف
دلـدار زهـرا راحت جـانـم تو هـسـتی تنـهـا دلیل اینکه می خـوانـم تو هستی آنروزهایی که کسی دور و برم نیست آقا خــدا را شکــر، می دانم تو هستی از دامـن چـرک گـنـاهـانـی که کـردم آنکس که می گیرد به دامانم تو هستی هر هـیأتی رفتم به خود گـفتم که لابـد شـایـد میان روضـه مهمانم تو هستی هر بار بغـض گـریـه هـایم می شکـافـد در قـطره های سـرخ بارانم تو هستی با حال خـوش یکآبار قـرآن باز کردم دیــدم هــمـه آیـات قـرآنـم تو هـسـتـی بی تـو کی از دیـن خـدا بو بـرده بـودم سـر مـنـشـأ اینکه مـسـلـمانم تو هستی درد مــرا فـنّ اطـبّـا کــارگـر نـیـسـت داروی این قـلب پـریـشـانـم تو هستی دل را گــرفــتـار دوایـت کــردم آقـــا در کـربـلا خـیـلـی صدایت کـردم آقـا
: امتیاز
|
مناجات با امام زمان عجل الله تعالی فرجه
بگـذار دلـم بی سـر و سـامـان تو باشد یک عمر فقط دست به دامان تو باشد میـقـات به شـوق رخت احـرام ببـنـدد ای روح حرم کـعـبه مسلمان تو باشد هر شاخۀ گـل آیه ای از سورۀ حسنت دل آیـنـه در آیـنـه حـیـران تـو بـاشـد گـیسوی تو بر باد دهد نظـم جهان را نظمی هم اگر هست پریشان تو باشد مستان همگی از خم میخانه خراب اند میـخانه خـراب خـم چـشـمان تو باشد
: امتیاز
|
مناجات با امام زمان عجل الله تعالی فرجه
فــراقـت دلـم بـر جــنـون مـی كــشـانـد غـمت جـان مـن را به لب می رسـانـد بـــدان در فــراقـت يــقــيــنـاً كــنـم دق ولـی دل ز تـو حـاجــتـــم مـی سـتـانــد تـولـد، حـيـا تـم، هـمـه بهـر این اسـت كـه دل وقـت فــوتـم سرود تـو خـواند مكن منـع و ردم، يـقيناً كه سری است كه حـق در بـر گـل چو خاری نشـاند دراين بهر پرموج كه جان را امان نيست غــمت كـشـتی دل، بـه سـاحـل رساند اگـر چه وصالـت سـكـون شَـد نـگـارم ولـيـكـــن دل مـن كـه عــرفـان نـدانـد نه خودسر شدم عاشقـت، مـهر تو حق چـو بـا اشـك مـادر به حـلقـم چـكـاند بـيـا يـوسف فــــاطمـه خـسـتـه گـشـتـم مرا هـر كسی جـز تو از خـود بـراند مـنـم سـائـلـت بـا هـــزار شـكـــوه امـا كـه حرف من و تو صلاح است بماند
: امتیاز
|
مناجات با امام زمان عجل الله تعالی فرجه
وقـتی نـفـس گـرفـته دلـم از هـوایـتـان یعـنی منـم که زنـده ام از دست های تان داود من بـخـوان دوبـاره که عـالـمــی ایــمـان بـیـاورد به طنـیـن صـدای تـان ازاین همه سحر که گذشته است میشود؟ یک شب نصیب این دل من هم دعایتان تـا قــبـلــۀ عـبـادت چـشـمانـمـان شـود دیگر بیا بگـو که کجـا هست جـای تان این اشتراک چشم من و چشم خیس توست من گریـه ام به کـشته کـرب و بـلایـتان آقــا اجـازه مـیـدهــی هـر وقـت آمـدی نــقـاشـی ام کـنـنـد مـرا زیـر پــایــتـان یک روز عاشقـانه تو از راه می رسی آن روز واجـب است بـمـیـرم برایتـان
: امتیاز
|
مناجات سال نو با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه
وقتی تو از سـفـر برسی عـیـد میشود دنیا دوبـاره صاحب خـورشید میشود چشمان روشنت که طلوعی دوباره کرد دلـهـا پُــر از تـجـلّــی تـوحـیـد میشود با اهـتـزاز پـرچـم سـرخـت در آسـمان پیمان عـشق و عـاطـفه تجـدید میشود از چشم خـیس گریه کنان شهـید عـشق با بـوسه ای به راه تو تـمجـیـد میشود یک عـمـر نـوکـریِ در خـانـۀ حـسـیـن با یک نـگـاه لـطـف تو تـائـید میشـود آقــا طــواف مــرقــد خـاکـی مـــادرت وقـتی که چـشم های تو تـابـید، میشود این جـمعه ها عـزای مرا جـار میزنند بـرگـرد بـا رسـیـدن تـو عـیـد میشـود
: امتیاز
|
مناجات با امام زمان عجل الله تعالی فرجه
ای دیده ها به سوی تو یا صاحب الزمان از غـصّـۀ فـراق تـو الـغـوث و الامـان حـالا که دشمن از غـم مـا شاد می شود وقت است تا به شیعه کنی روی خود عیان از کعبه باز آی و ز رخ پرده را بگیـر اَحـبـاب را به یـاریِ دیـنِ خـدا بخــوان هرگز نبوده رسم تو راندن ز کوی خود هـرگـز نبـوده رسـم تو تـنـبـیه دوسـتان دسـت مرا ز دسـت عـطایت جـدا مکن تا روز حـشـر سـایـۀ بـالا سـرم بــمـان آلـوده ای چـو من، که شـود نـوکر شـما آقـایـیِ تـو را به هــمه مـی دهــد نـشـان مـا کـه نـدیـده عـاشـق روی شـما شدیم این هم کرامتی است از آن چهـرۀ نهان آیـا مـــرا بــحـال خـودم واگـــذاشــتــی گیــرم غـلام کـوی تو بَـد داده امـتـحان عمری است این گدا سرِ کویت نشسته است سائل به همنشینی تو هست، خوش گمان گاهی که خسته بر سر من، دست می کِشی پـرواز میدهی دل و جان را به بی کران گـاهـی مـدیـنـه می بـری و گـاه کـربـلا قـربان غـصّه های تو یا صاحب الزمان
: امتیاز
|
مناجات با امام زمان عجل الله تعالی فرجه
بوی ظهـور می رسد از کـوچـه های ما نــزدیک تـر شـده به اجـابت دعـای ما دیگر دو بـال آرزوی مـا شکسـته است از انــتـظار پـر شـده حال و هـوای ما این هفته هم سه شنبه شب جمکران گذشت پـاسخ نـداشت این هـمه، آقـا بـیای ما؟ ما از نـدیـدنت بـخــدا شـکـوه می کنـیـم ای امــتــداد هــر شـب یـا ربـنــای مـا این پنج روزه نوبت ما، کاش با تو بود بـر روی رد پـای تو مـی بود پـای مـا یک جمعه گریه های تو را درک میکنیم عــجّـل، امـام مـنـتـقــم کـربـلای مـا
: امتیاز
|
مناجات با امام زمان عجل الله تعالی فرجه
بین من و تو،جز منِِ من فاصله ای نیست تو پیش منی، من ز تو دورم، گله ای نیست ما مدعی و نفس پرستیم و صد افسوس در خیل مریدان که دل یک دله ای نیست پا بند شد آن کس که ز کوی تو گذر کرد با ایـنکه درِ خـانۀ تو سلـسـله ای نیـست با خــون دل از دوری تو ساز بسازیـم و آن نغمه نوازیم که در چلچله ای نیست «ما از تـو نداریم به غیر از تو تـمنا» چون درّ وصال تو که ما را صله ای نیست
: امتیاز
|
مناجات با امام زمان عجل الله تعالی فرجه
بی تو گذشت آن هـیجانـی که داشتیـم آن عشق پـر شـرار نهانی که داشتیم روزیّ مـا نـبــود بـبـیــنـیــم شـاه را نـاکـام مـاند عـمـر جـوانی که داشتیم دارد به سمت قبـر مرا میکشد کسی طی شد بـدون یـار زمانی که داشتیم حتی "دعای عهـد" مرا با وفا نـکـرد سـمت گـنـاه رفت، تـوانی که داشـتیم از بس زبانمان به دعـای تو لب نزد "لکنت گرفت بی تو زبانی که داشتیم" از بس گناه روی دلم را سـیـاه کـرد پنهان شد آن عیار عـیـانی که داشتیم این گرگ نفس آمد و ما را به خاک زد با دوری از حضور شبانی که داشتیم بی تـو چـقــدر زنـدگـی مـا تـبـاه شـد مرداب شد همین جَـرَیانی که داشتیم با دوری از توعمر به دردی نمیخورد آجر شده است لـقمـۀ نـانی که داشتـیم
: امتیاز
|
توسل به امام زمان (عج)
تو ای تجلی عصمت ظهور خواهی کرد به جام لاله، شرابا طهورا خواهی کرد تو قلب سوته دلان را به هم کنی نزدیک به یک اشاره که از راه دور خواهی کرد دلــم شـکـیـب نـدارد ولـی یـقــیـن دارم تو سنگ را به نگاهی صبور خواهی کرد صفای خـیمه سبـزت کجا، بهـشت کجا بهشت را تو سرای سرور خواهی کرد نشـست منـتـظر رجـعـت سـتاره صبـح قسم به کعبه که روزی ظهور خواهی کرد
: امتیاز
|
غزل مناجاتی با امام زمان (عج)
در دل خود کشیده ام نقش جمال یار را پیـشه خود نمـوده ام حـالـت انـتـظار را سوزم وسازم از غمش روز وشبان بخون دل تا که مگر ببـیـنم آن طـرّه مشکـبار را
: امتیاز
|
مناجات با امام زمان عج الله تعالی فرجه
من را هميشه خواندی و نشناختم تو را از غـصه ها رهاندی و نـشناختم تو را اين بـنـدۀ اسـيـر معـاصـی و نـفـس را از درگهت نـراندی و نشنـاختم تـو را بی یـاد تو گـذشت همه عـمـر من ولـی با من هميشه مـاندی و نشناخـتم تو را بر خـوان رحمت و کـرم و استجـابتت عـمری مرا نشاندی و نشناخـتم تو را شبهای جمعه تو نمک اشک و روضه را بر جان من چـشاندی و نشناختم تو را بـا رأفـت و بــزرگی و آقـائی ات مــرا تا کـربـلا رسـانـدی و نشـناختـم تو را
: امتیاز
|
توسل به امام زمان عج الله تعالی فرجه
به پیغامی من دیوانه را دیـوانه تر کردی مرا از لطف و احسانت حبیبا با خبر کردی چو بشنیدم پیامت را که عمری ناظرم بودی شدم شرمنده از رویت چسان با من تو سرکردی کرم هر دم فزون کردی خریدی آبرویم را ز رسوا کردن نوکر تو ای مولا حذر کردی بسا وقت سحر درخانه ام بودی ولی افسوس که در خواب گران بودم ز پیش من گذرکردی چه شبهایی نظر کردی تو بر پروندۀ عمرم به چشم تر به قلب خون شب خود را سحرکردی زخوبیت چه گویم من، مرا از لطف خود کشتی تو عبد آستانت را بسی شرمنده تر کردی
: امتیاز
|
توسل به امام زمان عج الله تعالی فرجه
از غـم هـجـر دلـم شـوق گـریبان دارد دل هجران زده آیا سر و سامان دارد؟ نه فـقـط در غـم دلـبر دل من می سوزد هر طرف می نگرم عاشق حیران دارد چند سال است که من منتظرم برگردی ای مسـافـر، سفـر هجـر تو پـایان دارد گر که یوسف نکند میل به دیـدار وطن دل یعـقـوب به برگـشـتـنش ایمان دارد چـشـم آلــوده به دیــدار تو نایـل نـشود تا که بر راه نظـر پرده عـصیـان دارد کـرم توست که ما را بخـری ورنه گدا چه متاعی جهت عرضه به سلطان دارد هرچه گفـتـیم کمی از غـم تان کـم نشده کـربـلایـت چـقـدر رنـج فــراوان دارد شب و روز تو شده گریه به غمهای حسین چشم هایت خبـر از سـینه سـوزان دارد عالم از گفتن یک نام دگرگون شده است چه سروشی است که این ذکرحسین جان دارد
: امتیاز
|